در زمان ناصرالدین شاه قاجار سرزمین سیستان كه زاد و بوم طوایف ممسنی بود و دهها قرن از مرزهای شرقی آن در برابر بیگانگان دفاع كرده بودند با دخالت كمیسیون حكمیت انگلیسی ها زیر نظر ژنرال گلد اسمید تجزیه و بخش شرقی آن با تایید ناصرالدین شاه به افغانستان واگذار شد.
امنیت ساكنان مناطق مرزی به دلیل حملات دسته های كاملا مسلح افغانی در خطر بود و دولت در حال احتضار قاجار توانایی دفاع از مردم را نداشت. طوایف براهویی ممسنی منطقه كه از طریق دامداری معاش خود را تامین می كردند ، دائما در حال زد و خورد با سارقین حرفه ای آن سوی مرز بودند.
حكومت سیستان در راستای مقابله با مهاجمان ، مسئولیت حراست و حفاظت از محور های مرزی را به سردار جما خان براهویی یاگی زهی محول كرد. نفرات پاسگاه های مرزی از تیر ه های مختلف ممسنی انتخاب می شدند.
در سال 1302 دسته 350 نفری از سارقان ایل وزیری افغانستان كه به بی رحمی و خشونت معروف اند ، برای ضربه زدن به حیثیت واحد های تحت فرمان سردار جمعه خان ، كاروانی بزرگی را كه از منطقه چاه دیوان در جنوب حرمك محل سكونت ممسنی ها رد می شد ، مورد حمله قرار دادند.
سارقان محموله كاروان را
كه با 300 نفر شتر و 400 راس الاغ حمل می شد به داخل خاك افغانستان بردند. شادی خان رییس پاسگاه حرمك موضوع را به سردار جمعه خان گزارش كرد. بدانجای جماخان گرد دلیر فراری از او ببر و هم نره شیر به تعجیل آماده از بهر جنگ هم آماده کردند تیر و تفنگ به روی تشک روی اشتر سوار چه رستم نشسته بد آن کهنه کار همه رزم دیده واماده ی کار زار چه ملا صدیق آن یل نامدار همه بهر میهن به جنگ آمدند همه از پی نام و ننگ آمدند چنین گفت سردار جماخان شیر بگویید رحیم خان مرد دلیر به گود زره جنگ آغاز شد همای سعادت به پرواز شد رحیم خان دزدان چو در دشت دید به زانو نشست و تفنگش کشید به پیشانی خصم زد تیر خویش کزین شددل خصم دون ریش ریش چه مردانه ملا امیر جنگ کرد همیشه به پا بود گاه نبرد چپ و راست بسته قطار فشنگ به دستش یکی دسته کوته تفنگ به هر تیر او یک وزیری بمرد فراری شد از ضرب شستی که خورد ز خشم دلیران این مرز و بوم بشد بر وزیری همه روز شوم سفیر گلوله به میدان جنگ بکرد عرصه بردشمنان تنگ تنگ بسی کشته دادند دزدان دون بشد دشت از کشته ها پر ز خون سر یاغیان گل محمد بمرد بدست رحیم خان خنجر بخورد چو سر کرده یاغیان کشته گشت بقیه فراری شدند سوی دشت وزیری شبانه گریزان بدشت برفت و به ایران دگر برنگشت به خلمک وزیری بشد نا پدید اثر از وزیری دگر کس ندید گروهی چنین اندک از سیستان بریدند از خصم بی دین امان به زابل همه رادمرد و دلیر چه پیر و جوان جملگی شرزه شیر